دولت سيزدهم وچالش هاي آموزش وپرورش

ابوالقاسم جامه بزرگ كارشناس ارشد روان شناسي تربيتي

تربيت اسلامي -تريبت غربي

بخش دوم

 تعلیم و تربیت انسان از جمله اموری است که از دوران كودكي مورد تایید و تاکید همه صاحب نظران و مکاتب تربیتی است. زیرا “آدمی در شمار موجوداتی است که کمال شان در فطرت، از وجودمتأخر افتاده است، به همین جهت آدمی زاده ،در دوره رشد خود یعنی در فاصله زمانی بین وجود (تولد ) تاکمالش به کمک دیگران نیازمند است (شکوهی، ۱۳۹۰ صفحه 33).

انسان در قرآن کریم به عنوان جانشین خداوند معرفی شده است(اني جاعل في الارض خليفت،بقره آيه 30) و وظیفه او عبودیت خداوند است (و ما خلقت جن و انس الا لیعبدون،ذارياتآيه 56) و این در حالی است که هنگام تولد علیرغم دارا بودن استعدادهای فطری لازم، هيچ نمی داند( و لله اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمون شیئا،نحل آيه 78)  بنابراین برای رسیدن به آن مرتبه باید تربیت شود و آموزش لازم و کافی را در طول زندگی کسب کند. البته ضرورت تعلیم و تربیت انسان از منظر و دیدگاه های مختلف نيزپذیرفته شده است. اما حقیقت و ماهیت انسان، جایگاه او در هستی، غایت حرکت او ،روش و ابزار مورد استفاده برای حرکت به سوی اهداف و مبانی و پایه های تربیت و تعلیم او در مکاتب ودیدگاه های مختلف، متفاوت و گاه کاملاً متضاد می باشد.از این جهت در طول تاریخ به ویژه در دوران معاصر، نهاد آموزش و پرورش جوامع بر اساس دیدگاه خاص آنها نسبت به انسان،سازماندهی و برنامه‌ریزی شده است.

 آموزش و پرورش قبل از دوران نوزایی و رنسانس در اروپا وابسته به نهاد دین بود؛اما پس از خلع ید از دین در اروپا، از قرون پانزده به بعد، نظام تربیت غیر دینی بر آن کشورها بر اساس فلسفه دوران جدید همچون تجربه گرایی، عینیت گرایی ،اومانیسم، مادی گرایی و… حاکم گشت. علم الهدی این فراز از تاریخ را چنین توصیف می کند” سلسله حوادث تاریخ غرب به گونه ای ترتیب یافت که موجب استیلای اومانیسم در تمام ارکان جامعه شد. پس از قرون وسطي تمام حرکت های عظیم و سرنوشت اجتماعی قرن شانزدهم تا هجدهم، شامل جنبش شامل جنبش اصلاح دینی، جنبش روشنگری ،جنبش علمی، انقلاب صنعتی، انقلاب های سیاسی و غیره کانون توجه خود را بازگرداندن مقام و نقش فراموش شده ي انسان قرار دادند. اومانیسم به لحاظ تاریخی مسبوق به تمام تحولات فکری در عصر جدید است و از این حیث به اعتباری مادر تمامی مکاتب جدید به حساب می آید( علم الهدی، ۱۳۸۸ صفحات ۳۱۶ و317″. این صاحب نظر ريشه تفاوما نیستی را چنین بیان می‌کند” اگرچه اما نیسم به معنای ایمان به استقلال انسان و خودکفایی او در تدبیر زندگی و بی نیازی از هر نوع دخالت موثر متافیزیکی روح حاکم بر دوران مدرن است ولی ریشه های آن در تاریخ گذشته غرب تا عصر یونان باستان پیش می رود. تحولات عرصه های سیاسی، اقتصادی و صنعتی قرن شانزدهم تا هجدهم بستر ظهور و گسترش امانیسم را فراهم کرد؛ اما پشتوانه معرفتی اومانیسم توسط فیلسوفان عالمان و روحانیان از قبل مهیا شده بود( همان، ص ۳۱7 ). ” کشورهای اسلامی هم که در این دوران مورد هجوم تاتارهاي شرق و بربرهای غرب قرار گرفته بودند و درگیر رقابت ها و جنگ حاکمان داخلی شده بودند و کتابخانه ها و آثار علمی دوران طلایی پیشرفت جامعه اسلامی به آتش کشیده شده بود، فاقد هرگونه نظام و منسجم تعلیم و تربیت بودند این رکود مرگبار چندین قرن است که همچنان در بسیاری از کشورهای اسلامی وجود دارد. ایران برای رهایی از این تاریکی با تأسیس دارالفنون در سده گذشته دست به دامان غرب شد و روز به روز پیوند آموزش و پرورش کشور به غرب و تفکر و اومانیستی به ویژه در دوران ستمشاهی مستحکم تر شد.

 با پیروزی انقلاب اسلامی و حاکمیت اسلام ناب در کشور و قطع دست بیگانگان، نور امیدی برای تغییر نظام آموزش و پرورش از رویکرد غربی به رویکرد اسلامی روشن شد و شهیدان سرافراز رجایی و باهنر با سازماندهی و تجدید ساختار امور تربیتی و به کارگیری مربیان امور تربیتی به عنوان سربازان انقلاب در اموزش و پرورش و تاسیس مراکز تربیت معلم اگرچه این فرایند را کلید زدند،اما از همان ابتدای پیروزی انقلاب، کشور مورد هجوم سراسری کشور های جهان قرار گرفت و متفکران انقلاب را درگیر خود کرد در عین حال تلاش برای طراحی نظام تعلیم و تربیت اسلامی شروع شد و نتیجه آن تهیه و تدوین پیش نویس طرح کلیات نظام آموزش و پرورش جمهوری اسلامی در سال ۱۳۶۶ شدکه به تصویب “شورای تغییر بنیادی نظام آموزش و پرورش” که به همین منظور تاسیس شده بود رسید. در این طرح، مبانی، اهداف ، سیاست ها، ساختار و… نظام تعلیم و تربیت اسلامی ترسیم شده بود و به نظرخواهی معلمان فرهیخته و صاحب نظران تعلیم و تربیت گذاشته شد. پس از پایان دفاع مقدس و تشکیل دولت های جدید، متاسفانه به جای نقد وسیع علمی و تاکید بر طرح مذکور با کم رنگ کردن و از بین بردن آثار تلاش شهیدان رجایی و باهنر در سازماندهی امور تربیتی ،تربیت معلم وآثار دفاع مقدس، طرح های جدید را طراحی کردند که آموزش و پرورش را بیشتر از گذشته وابسته به تفکر اومانیستي می کرد. از جمله مهمترین آن ها تغيير نظام آموزش متوسطه و تعطیلی مراکز تربیت معلم بود.پذيرش اجراي برنامه آموزش براي همه تا سال 2015 وپذيرش سند 2030 كه خوشبختانه با دستور مقام معظم رهبري اجراي آن متوقف شد.

 شاخص های دیدگاه تربیت اسلام در برابر دیدگاه تربیتی غرب

 به منظور تمیز قائل شدن بين نگاه اسلام به انسان و نگاه غرب به او، بعضی از شاخص هایی را که بر عملکرد نهادها و حوزه های مختلف از جمله تعلیم و تربیت تاثیر دارد، بیان می‌کنیم. این شاخص ها باید ملاک و مبنای برنامه ریزی نیروی انسانی، محتوای آموزشی و تربیتی و روشهای آموزش و تربیت نظام آموزش وپرورش قرارگيرد.

1- خدا محوري در برابر انسان محوری:

مبدأ حرکت تربیتی در نگاه اسلام پروردگار عالم است که قادر مطلق و آفریننده همه موجودات است و ایمان به او نقطه آغاز حرکت تربیتی است در حالی که انسان از نگاه غرب مستقل، خودکفا و در تدبیر زندگی بی نیاز از هر نوع دخالت موثر متافیزیکی است( علم الهدی ،ص ۳۱۷ ).

2-انسان دارای فطرت و زمینه تربیت در برابر لوح سفید:

در انديشه اسلام،انسان دارای فطرت و نیروهای بالقوه برای رشد و تعالی است. در حالی که در نظام تربیتی غرب انسان لوح سفید و رفتار او نتیجه شرطی شدن و تداعي گری است.

 ۳ -خلقت ویژه و برگزیده در برابرنگاه موجودی در آخرين حلقه تکامل:

 خداوند متعال انسان را به صورت ویژه آفرید وبشر خلقت خاص داردکه سایر خلایق ازآن بهره ای ندارند. در حالی که در نظام تفكر غربی، انسان حاصل تکامل موجودات است و فعلا آخرین حلقه آن می باشد.

 4- دارای مسئولیت در قبال دیگران در برابر مسئولیت در مقابل منفعت شخصی:

 انسان در مکتب اسلام نسبت به خدا، همه موجودات و خود مسئولیت دارد؛  حتي نمی تواند در بیابان لانه پرنده اي خراب کند؛ امادر نگاه مکاتب غربي منفعت شخصی ولذت بردن فردملاك عمل فرد محسوب می‌شود. حتی محیط زیست هم به سبب بهره شخصی حفظ می‌شود.

 5- در محضر الهی بودن در برابر آزاد و رها بودن:

 از نگاه اسلام، انسان همیشه در محضر خداست و اعمال و رفتارش محاسبه می شود. حتی نیات خوب و بد او در وضعیتش تاثیر دارد. اما انسان درتفكر غربی، خودرا آزاد است و رها دانسته و در صورت غیبت مأمورانحافظ نظم وامنيت هر کاری را که میل داشته باشد می تواند انجام دهد.

 6-  وابسته بودن به مبدا و مقصد در برابر زندگی در حال و اکنون:

 شعار انسان اسلامی این است که از سوی خداوند آمده ایم و به سوی او باز می گرديم. بنابراين باید هم به مبدا(خداوند متعال) داشته باشد و هم به مقصد (قربه الی الله و معاد) ايمان داشته باشد.و این وابستگی شرایط خاص خود را در تربیت انسان به وجود می آورد. در صورتی که انسان درنگرش غربی در حال زندگی میکند و بریده از گذشته و آینده است.

7- عبودیت خدا در برابر عبودیت نفس:

 انسان در مکتب اسلام خود را بنده خدا میداند و مطیع اوست وملاك درست بودن اعمال خود را رضايت حق تعالي مي داند؛ درمقابل، انسان در دیدگاه غربی به خواسته‌های خود می‌نگرد و از تمایلات خود پیروی می‌کند و هرچه برای او لذت بخش باشد از آن بهره می‌بردبه عبارتي انسان بنده وعبد نفس خود است.

8- بهره مندی مناسب وكافي از مواهب دنیا در برابر استفاده حداکثری از امکانات:

استفاده ازامكانات ومواهب خداوند متعال توسط انسان در مكتب اسلام با توجه به شرايط جامعه درمحل زندگي است. به عبارتي اومی تواند از آنچه خداوند برای او حلال کرده است استفاده کند ولی اسراف نكند و اگر نيازمندي وجود داردانفاق را در برنامه زندگی خود قرار دهند. در حالی که انسان در تمدن غرب می‌تواند از امکانات هرچه بخواهد استفاده کند و قیدي در این زمینه برايشوجود ندارد.

ويژگي ها وتفاوت هائي كه بيان شد در هدف گذاري وبرنامه ريزي سازمان آموزش وپروش تاثير گذار است.ازاين جهت آموزش وپروش درنظام جمهوري اسلامي با آنچه در غرب جريان داردتفاوت خواهد داشت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *