روایت پدر از مهریه‌ای که آجرهای مدارس شهید آریایی شد+ تصاویر و فیلم

خبرگزاری فارس ـ مریم عابدینی: چشمانش پر از اشک می‌شود، به سرعت نگاهش را به سقف می‌دوزد و برای لحظه‌ای سکوت می‌کند تا آرامش بیابد و بعد دوباره کلامش به «هادی» گره می‌خورد؛ به نوجوان دلیرش که در سن شانزده سالگی آنقدر بزرگ شده بود که بهترین راه را برگزید و در هفده سالگی، آسمانی شد.

پدر بغض می‌کند و می‌گوید: «هادی خودش راهش را انتخاب کرد و روزی که خبر شهادتش را شنیدم بر زمین سجده زدم و خداوند را شکر کردم و هیچگاه از این نگاه پشیمان نبودم».

اما روایت این پدر به شهادت نوجوان ۱۷ ساله‌اش ختم نمی‌شود؛ روایت این مرد، روایت عجیبی است؛ روایت یک دلدادگی پدرانه، روایت حفظ میراث پسر و روایت حس زندگی.

 روایت مردی که سال‌ها بعد از شهادت پسر، یاد فرزندش را در ترویج عقاید نابش جست‌وجو می‌کند و عزمش را برای گسترش دو فرهنگ جزم می‌کند؛ اولی فرهنگ ایثار و شهادت و دوم فرهنگ دانش.

روایت مردی که داستان شنیدنی از این مسیر دارد از سکه‌هایی که مهریه همسر شدند تا مدارسی که سقف دانش‌آموزان هستند.

*** روایت فارس من

ماجرای این گزارش از ثبت یک سوژه در سامانه «فارس من» با عنوان «پدر و مادر شهیدی که در 31 استان خیر مدرسه‌ساز هستند» آغاز شد که از خبرنگاران خبرگزاری فارس می‌خواست به سراغ این پدر و مادر برویم و با آنها به گفت‌وگو بنشینیم؛ بر همین اساس با آقای امینی همرزم شهید هادی آریایی هماهنگ کردیم و راهی خانه شهید آریایی شدیم.

*** روایت پدر و پسر

تیمور آریایی بازنشسته وزارت کشاورزی پدر دانش‌آموز شهید هادی آریایی است؛ او ۲ فرزند دارد که پسر بزرگش دکترای الهیات دارد و دومی نیز شهید «هادی» است؛ هادی متولد ۳۰ تیر ۱۳۵۰ در تبریز است؛ او تحصیلاتش را در تهران تا کلاس سوم ریاضی فیزیک ادامه داد.

در سن ۱۶ سالگی راهی جبهه‌های حق علیه باطل شد و در عملیات بیت‌المقدس در روز ۲۷ اردیبهشت ۱۳۶۷ در منطقه عملیاتی شاخ شمیران به شهادت رسید.

*** روایت یک مهمانی

در خیابان شریعتی تهران، کوچه شهید هادی آریایی نام‌آشناست؛ خانه پدر و مادر شهید نیز در همین کوچه قرار دارد؛ میزبان به گرمی از ما استقبال می‌کند و ما مهمان خاطره‌های شهید هادی در اتاقش می‌شویم؛ اتاق کوچکی که در ورودی پشت‌بام واقع است و حدود ۴۰ سال پیش، محل درس خواندن و استراحت او بوده است.

پدر، این اتاق را به موزه آثار و خاطرات فرزند تبدیل کرده است؛ در این اتاق بخشی از کتاب‌های او تا لباس رزمش در لحظه شهادت وجود دارد؛ تمام لوح‌ها و تندیس‌هایی که پدر و مادر به خاطر فرزند در برنامه‌ها و مراسم مختلف دریافت کرده‌اند در این اتاق جاخوش می‌کنند.

آقای آریایی می‌گوید: «هادی کتاب زیاد داشت اما آنها را بخشیدم ولی تلاش کردم اتاقش را به یادش نگه دارم».

سماور کنار اتاق با قوری و استکان‌های کوچک، تبسم را به لب می‌نشاند و خبر از مهمان‌نوازی صاحبخانه دارد؛ درباره وجود سماور در اتاق می‌پرسم که با لبخند مهربان پدر مواجه می‌شوم، بیان می‌کند: «حس می‌کنم هادی زنده است و وقتی کسی به اتاقش می‌آید، دوست دارد از او پذیرایی کند».

مادر پاهایش درد می‌کند و ریه‌هایش نیز اذیتش می‌کنند و به همین دلیل با ما به اتاق خاطره‌های فرزند نمی‌آید و البته در مصاحبه هم حضور نمی‌یابد و به عبارت دیگر با همان احساس مادرانه و مهربانی‌هایش، گفت‌وگو و عکس‌ها را به پدر واگذار می‌کند.

***روایت شهادت

گفت‌وگو با پدر شهید آرایی در اتاق شهید، حال و هوای عجیبی دارد؛ انگار مهمان شهید هستیم؛ پدر هم حالش دگرگون است. در ابتدای کلام از فرزندش می‌گوید: «هادی در دبیرستان سپاه درس می‌خواند و درسش هم خیلی خوب بود؛ سال اول دبیرستان بود که خودش با دوستانش تصمیم گرفت که به جبهه برود و رفت».

می‌پرسم: «شما راضی بودید؟»؛ لبخندی بر لب می‌راند و پاسخ می‌دهد: «چرا راضی نباشم؛ او دوست داشت به جبهه برود و راهش درست بود؛ البته آن زمان باید والدین رضایت می‌دادند و من هم رضایت دادم؛ سه بار به جبهه رفت و در نهایت در عملیات بیت‌المقدس به شهادت رسید؛  روزی که خبر شهادتش را شنیدم بر زمین سجده زدم و خداوند را شکر کردم و هیچگاه از این نگاه پشیمان نبودم».

*** روایت مدرسه‌سازی

 می‌پرسم: «چه شد که مدرسه‌ساز شدید؟» و او روایت جدیدی را بازگو می‌کند و می‌گوید: «باید تلاش کنیم که جهاد و شهادت زنده بماند؛ این چیزیست که بارها در ذهنم گذشت و نمی‌دانستم چه باید بکنم؛ اتاق فرزندم را به موزه تبدیل کردم و فکر می‌کردم دیگر چه کاری باید انجام دهم تا یاد شهدا باقی بماند تا اینکه روزی یکی از دوستانم که خیر مدرسه‌ساز است، مرا به افتتاح یک مدرسه خیرساز در رزن همدان برد.

در آن مراسم عنوان شد که مدرسه دیگری در حال ساخت است و ۲۰ میلیون تومان کم داریم؛ یک مدرسه ۲ کلاسه بود و من همانجا عنوان کردم که کمک می‌کنم؛ روز افتتاح مدرسه، مرا دعوت کردند و وقتی به مدرسه رفتم، تصویر فرزندم و نام او را سر در مدرسه دیدم، آنقدر این حرکت زیبا بود که  همه وجودم پر از شوق شد و گریه کردم.

همانجا بود که تصمیم گرفتم به یاد فرزندم و برای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و همچنین فرهنگ دانش، مدرسه بسازم و البته کسانی مانند مدیرکل نوسازی مدارس استان سیستان و بلوچستان آنقدر استقبال و دلگرمی ایجاد می‌کردند که شوق کار بیشتر می‌شد و نذر کردم در مراکز ۳۱ استان کشور برای تعمیر و احداث مدرسه کمک کنم».

* روایت سکه‌های مهریه که آجرهای مدرسه شده‌اند

اینجای داستان پدر شهید آریایی که می‌رسیم، خودش به تأمین پول این کار اشاره می‌کند و می‌گوید: «شاید برای شما این سؤال مطرح شود که من چگونه هزینه تعمیرات و ساخت مدارس را تأمین می‌کنم اما این موضوع داستانی دارد.

سال‌ها پیش یعنی هنگامی که جوان بودم، به خواستگاری دختر خانمی رفتم؛ به رغم آنکه در آن زمان، اینکه سکه به عنوان مهریه انتخاب شود، رسم نبود اما خانواده دختر ۲۰۰ سکه به عنوان مهریه دخترشان اعلام کردند؛ نمی‌دانم چه شد که گفتم من نه تنها ۲۰۰ سکه بلکه ۴۰۰ سکه مهریه دخترتان می‌کنم.

البته بعدها فهمیدم که خانواده دختر ۲۰۰ سکه را مطرح کرده بودند که ما با چانه‌زنی همان ۱۰۰ سکه را اعلام کنیم اما بر دهانم عدد ۴۰۰ آمد و این عدد شد مهریه همسرم.

بعد از انقلاب، تازه متوجه شدم که مهریه را باید داد و تصمیم گرفتم که حسابی باز کنم و پس‌اندازهای خود را در آن واریز کنم و به همسرم پرداخت کنم. البته ایشان در طول زندگی این مهریه را بخشیدند.

وقتی همسرم مهریه‌اش را بخشید، من هم دوست داشتم بخشش او را بخشش کنم و زمانی که موضوع مدرسه‌سازی مطرح شد، تصمیم گرفتم از سود پولی که در بانک گذاشتم برای مدرسه‌سازی هزینه کنم

حالا با خودم فکر می‌کنم عنوان کردن این عدد بی حکمت نبود بلکه قرار بود سال‌ها بعد با این سکه‌ها مدرسه‌سازی شود».

*** راهی که باید ادامه یابد

پدر شهید هادی آریایی تاکنون از نیت خود که نامگذاری ۳۱ مدرسه در مرکز ۳۱ استان به نام فرزند شهیدش است، ۱۹ مدرسه در ۱۹ استان  مانند البرز، سیستان و بلوچستان و گیلان را به نام شهید هادی آریایی نام‌گذاری کرده است.

او در این مسیر با توجه به اینکه در همه جا امکان و اعتبار ساخت مدرسه را ندارد، برای مرمت مدرسه کمک می‌کند و با هماهنگی آموزش و پرورش، نام مدارسی که او به تعمیرات آن پرداخته است، به نام فرزندش نامیده می‌شود.

البته خودش می‌گوید برخی استان‌ها هنوز همکاری نکرده‌اند و خواسته‌اش این است که برای فرهنگ‌سازی شهادت و دانش و راهی که او در پیش گرفته است، دیگران نیز کمک کنند.

او از اینکه دانش‌آموزان را در مدارس مستحکم و با تجهیزات مناسب می‌بیند، خوشحال است و می‌گوید: «شادی این کار قابل وصف نیست و امیدوارم این راه ادامه یابد».