یلدای انتظار

سید مسعود علوی

مرارت انتظار و حلاوت امید در عرصه دل رجز می خوانند. تلواسه ای شیرین و التهابی زیبا تاریخ را فرا گرفته است. شقایق های شوق و شكیبایی به راه گل نرگس، نگران شده اند. یلدای منتظران سرشار از نور نیایش است و آبشار اشك از فراز گونه ها بر نشیب دشت […]

مرارت انتظار و حلاوت امید در عرصه دل رجز می خوانند. تلواسه ای شیرین و التهابی زیبا تاریخ را فرا گرفته است. شقایق های شوق و شكیبایی به راه گل نرگس، نگران شده اند. یلدای منتظران سرشار از نور نیایش است و آبشار اشك از فراز گونه ها بر نشیب دشت بی قراری ، جاری است. آیا كسی هست كه مضطرین را اجابت كند و دست نوازش بر تارك دلخستگان كشد؟ ما وارثان سرشك سرخ زهراییم و در تمنای منت یار.
ای بهار آفرینش، ای یادگار اهل كسا، یا مهدی! سوگند به سپیده رویت، به طلوع دیده ات، به مژگان سیاهت، به محراب ابروی مهسایت، به غنچه لب هایت، به قامت رعنایت، به شهد كلامت و سوگند به قنوت و ركوع و سجود زیبایت، ما بی شكیب تیغه ذوالفقار توییم ای امیر ظهور و قیام! ما “لثار” حسینیم و دل به راه تو نثار كرده ایم. ای تكسوار سمند سعادت، ای تنها ترین شمشاد شرافت! در كدامین نخلستان هستی با دلدار خود به راز و نیاز نشسته ای؟ در كدامین چاه سر فرو برده و راز دل می گشایی؟ كاش می دانستیم بیت الاحزانت را كجا برپا كرده ای؟ ای یوسف فاطمه! ای یار سفر كرده! هزاران هزار دیده در فراق تو یعقوب وار خون می گریند و فقط با تماشای قامت تو بینا می شوند. ما دركنار دروازه دل هایمان، شاخه گل های ارادت به دست گرفته و هر آدینه منتظریم كه چونان رسول اعظم (ص) كه از مكه به مدینة النبی هجرت كرد، از مكه طلوع كنی و به مدینة المهدی دل ها پا گذاری؛
“روی بنما و وجود خودم از یاد ببر
خرمن سوختگان را همه گو باد ببر
ما كه دادیم دل و دیده به توفان بلا
گو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد ببر
سینه گو شعله آتشكده پارس بكش
دیده گو آب رخ دجله بغداد ببر”
كاش لحظه ای در ضیافت نگاهت به زیارت خدا مشرف می شدیم و در صحن چشم سیاهت به پابوس خورشید عشق می آمدیم. كاش، آنی در آسمان سیمای زیبایت به تماشای بدر دیده و هلال ابرویت می نشستیم و رنج روزگار هجران به اشک اشتیاق، می زدودیم. یا صاحب الزمان! جوانان برای خرسندی ات جان در دایره شهادت گذاشتند و مردان مان موی در ساحت انتظار، سپید كردند و پیرانمان بی تاب لحظه دیدارت از سرای دنیا كوچیدند؛ و دریغا كه نیامدی یا مهدی!
می دانیم كه خود، حجاب لقای مولاییم و دل از غیر برنتابیده و به یگانگی نمی اندیشیم؛ ولی سوگند به حقیقت انتظار، كه در كنار سبوی عشقت به صبوری ایستاده ایم. ملامت اغیار و بیگانه پرستان، توان و تاب ما نخواهد ربود اگرچه دل از طعن بد اندیش، می سوزد. در هنگامه غیبت كه از دیده های بی سویمان پنهانی، دردهای ناگفته، توان گفتن؛ چه آن گاه كه آیی و رخ به جلوه آرایی، ظهور تو درمان درد دیرین و مرهم زخم زمان فراق خواهد شد. سریر عدل و عطوفت ارض در انتظار اجلال جلوس موعود منتظران است و هستی، نام غریب زمین و آشنای آسمان را با نای نیاز، زمزمه می كند. هنوز زخم مدینه و جراحت جاوید نینوا بر سینه دلسوختگان، باقی است. هنوز آوای هل من معین حسین از ورای آفاق به سوی انفس عاشقان، جاری است. هنوز بیت الاحزان ام ابیها در مدینه دل ها برپاست. سحاب سیاه ستم بر مقیمان خاک، بی محابا می بارد و سردی دی، فراگیر ستیغ حادثه هاست. اندوهی گران بر گرده گیتی نشسته است و جائران بر توسن سلطه به جفادیدگان می تازند و طعم تلخ استكبار بر كام وارثان زمین، ریزان است. یا ابا صالح المهدی، یا حجت الله علی خلقه! قیام قائد عزیز ما روح خدا خمینی كبیر، سراج انقلاب اسلامی ما افروخت تا روشنای راهی باشد كه فرا روی مستضعفان برای نیل به دیدار نور هور نهضت آسمانی توست. لوای والای انقلاب، اینک به دست طلایه دار ایثار و حماسه، زعیم منتظران ولی عصر و صاحب نصر، رونق باغ ولایت، خامنه ای عزیز است كه عاشقانه، عرصه عشق و انتظار را علمداری كند. عمر عاری از گزند و مشحون از عزت او را از تو می خواهیم ای امام مهربان و شكیبا! عمری به بلندای آفتاب و به سطوت كوهساران.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *